بنادکوک

یادواره شهدای بنادکوکی

بنادکوک

یادواره شهدای بنادکوکی

سلام خوش آمدید
شهید محمود آقایی بنادکوکی

شهید محمود آقایی بنادکوکی
نام پدر: علی
تاریخ تولد: 1-3-1349 شمسی
محل تولد: خراسان رضوی - مشهد
تاریخ شهادت : 4-4-1367 شمسی
محل شهادت : جزیره مجنون
گلزار شهدا: بهشت رضا (ع)
خراسان رضوی - مشهد



به نظر من شهدای آخر جنگ ، مثل شهدای اول جنگ ، خیلی مظلومانه رفتند! اگر چه همه نور واحد هستند
شهید محمود آقایی، یکی از اوناست
جزیره مجنون ، قرارگاه تاکتیکی لشکر 21 امام رضا علیه السلام ، بنام شهید پیله وران
  این روزا خبرایی از تحرکات دشمن میومد
حسب دستور باید اقدامات تدافعی انجام میدادیم، محمود با ما بود، اون روزی که آخرین نماز صبحمون بود
فرمانده، روحیه اش با همه روزای دیگه فرق میکرد، چند بار به سنگر مخابرات رفت و برگشت، ظاهرا با خط درتماس
بود، نگران به نظر میرسید..... تعقیبات نماز رو خونده یا نخونده ، اومد جلو نشست ، بعد یه صلوات آروم
 برادرا ...  روزی که منتظرش بودیم، رسید، از خط خبر اومده، دیشب بچه های گشتی شناسایی، تعداد زیادی قایق پراز نیرو، تو آبراهها،
که آماده ی حمله به مواضع ما هستن، گزارش کردن
 سریع آماده بشید، تجهیزاتتونو بردارین ،راه بیفتیم، که فرصت نیست !!     ه
پریدیم عقب وانت، طرف خط ........   ه
نزدیکیهای خط ، صدای درگیری و تیراندازی های متناوب میومد، دیگه با ماشین نمیشد جلو رفت
پیاده شدیم ، از بقل جاده ی هور بطرف خط، با عجله ی تمام به راه افتادیم
هوا روشن شده بود
 مجروحانی با بدن غرقه در خون برای فرار از اسارت در حال عقب رفتن بودن. میگفتن
نامردا  اومدن ، خط رو شکستن ، الان رو جاده ان دارن جلو میان
 مجروح بعدی:یا حسین...برید جلو،خدا یارتون،کربلا،اینجاست...یا حسین... هرکدوم یه ذکری داشتن    
 توی تمام مدت جبهه، چنین صحنه هایی ندیده بودم
واقعا کربلا بود
جایی رسیدیم که جنگ سنگر به سنگر و تن به تن بود، چند لحظه ای نگذشت، یکهو متوجه شدم هیچکس اطرافم نیست
سنگرای جلو و پشت سر همه بعثیا بودن ، محاصره شده بودیم
مقاومت هیچ فایده ای نداشت
برای فرار از اسارت و حفظ جونمون، مجبور شدیم زدیم به خشکیهای هور، لابلای نیزارها، خیلی مواظب بودیم جهت رو گم نکنیم
نیزارها رو که قبلا سوخته بودن، باقیمونده ته نی ها، تیز بود، و مثل میخ از زمین زده بود بیرون، روهمونا مجبور بودیم بدوییم
بیاد فرزندان امام حسین علیه السلام، که روی خارها میدویدن
بعضی از بچه ها نجات یافتن، بعضی راه را گم کردن و مجبور به تسلیم شدن و بعضی هم مثل
محمود آقایی ، هیچ خبری ازش نشد ، که نشد





نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی


بنادکوک


"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.
رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است.
رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم‌السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم."

آخرین نظرات